گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

لحظه ها لحظه های رویایی - حضرت معصومه (س)

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ب.ظ

لحظه ها لحظه های رویایی

چشمها چشمه های دریایی

 

ابرهای بهار می بارد

قلب های پُر خروش و شیدایی

 

آسمان محو تابش خورشید

چه طلوعی چه صبح زیبایی

 

دفتر باد لابه لای چمن

گرم نقاشی و گُل آرایی

 

و تو ای قبله ی دلِ مریم

روی دستِ مسیح می آیی

 

منّت خویش بر سرم بگذار

روی چشمم بیا قدم بگذار

 

از دلِ خانواده ی یاسین

آمدی ای کریمه ترین

 

جای تو آسمان و عرش خداست

لطف کردی آمدی به زمین

 

پیش ِ پایت عجب شلوغ شده

سائلان صف کشیده اند ببین

 

همه ی باغها برای شما

هرچه خواهی بیا و میوه بچین

 

من دعا میکنم تو را به خدا

دست بالا ببر بگو آمین

 

کاش گَردَم فدای معصومه

جان دهم زیر پای معصومه

 

مِهر رویِ تو محور خورشید

نام تو نقش دفتر خورشید

 

در افق های روشن فردا

سایه ی توست بر سر خورشید

 

دختر نجمه ، ای ملیکه ی نور

بانویِ ماه ، خواهر خورشید

 

هرکه خواهد ببیندت گیرد

آینه در برابر خورشید

 

قبر تو قبر مادر سادات

کعبه ی دیده ی تر ِ خورشید

 

عقل ها مانده اند حیرانت

پدرت گفته جان به قربانت

 

هرچه داریم از خدا داریم

نعمتِ عشق از شما داریم

 

تا تو هستی شفیعه ی محشر

غم نداریم چون تو را داریم

 

در تمام جهان بگردی نیست

مثل این کشوری که ما داریم

 

ما به لطف صفای مقدمتان

دو حرم مثل کربلا داریم

 

این طرف قم که خاکِ تربت توست

آن طرف مشهدالرضا داریم

 

تو و آقا که جانِ ایرانید

از ازل صاحبانِ ایرانید

 

دل به دریا زدی خطر کردی

مثل زینب تو هم سفر کردی

 

در بلندای عاشقی بانو

از سر ِقله ها گذر کردی

 

هر بلایی که بر سرت آمد

باز هم سینه را سپر کردی

 

همرهانِ تورا همه کشتند

روز و شب به غُصه سر کردی

 

از غم ِ دوری برادرها

رختِ داغ و عزا به بر کردی

 

لاله از باغ بی کسی چیدی

کِی ولی روی نیزه گل دیدی

 

گرچه قلبت هزار بار شکست

کِی دگر بر سر تو سنگ نشست

 

کِی به نامحرمان اسیر شدی

کِی به دست تو خصم سلسله بست

 

کِی سر ِ دلبر ِ تورا بردند

در بر ِ یک شراب خوار ه ی مست

 

دشمنت حمله کرد اما تو

معجر و چادرت نرفت ز دست

 

با همه غربتت بگو آیا

خارجی زاده ات کسی خواندست؟

 

گرچه بر شانه بار غم بُُردی

سیلی و تازیانه کِی خوردی؟

 

علی صالحی

  • سید مهدی حسینی

علی صالحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی